با خدا بودن، فقط به نماز خواندن نیست،
با خدا بودن، فقط به نماز خواندن نیست،
چگونه رفتارکردن با مردم است، چگونه محبت کردن است،
عاری از غرور و کینه و رنجش بودن است،
چشم به خود دوختن است
. شاید با خود بگویید
: «چه میشد شیطان دست از سرم برمیداشت
و حالم همیشه خوب بود، اگر این مردم نبودند
، اگر اینطور نمیشد و...»
این را بدانید که شیطان اینکار را نمیکند.
شیطان همیشه هست،
مردمی هم که شما را عصبانی میکنند، همیشه هستند.
آنان دست از سر شما برنمیدارند.
این شما هستید که باید آرامشتان را حفظ کنید.
شما میتوانید به بلوغ روحانی برسید
که برخی چیزها، دیگر آزارتان ندهند و ناراحت نشوید. گاهی با زبانمان میگوییم به خدا ایمان و اعتقاد داریم ولی دعوا راه میاندازیم وآرامش خود را ازدست میدهیم. میگوییم ایمان داریم ولی در زندگی، ترسهای زیادی داریم و این نشان میدهد که زبانمان با کردارمان یکی نیست. اگر بگویم به خدا تکیه کردهام
ولی همیشه نگران هستم، پس تکیه نکردهام.
اگر بگویم به خدا اعتماد دارم ولی شادیام را از دست میدهم،
پس به خدا اعتماد ندارم. ولی وقتی به خدا اعتماد دارم،
با آرامش هم زندگی میکنم و همهچیز برایم قشنگ است
چون مهم نیست که در چه مشکلی هستم.
اگر وارد بُعد روحانی خدا شویم،
آن مشکل برایمان قدرتی ندارد. ((برگرفته از کتاب قصرآرامش))