پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
آزاد شو
آزاد شو
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
آزاد شو
آزاد شوپيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در فروردين 1404
1 - در انتظار آفتاب
1 - جوادتبريزي
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
هفت بار روح خويش را تحقير کردم: نخستين بار هنگامي بود که براي رسيدن به بلندمرتبگي، خود را فروتن نشان مي‌داد. دومين بار آن هنگام که در مقابل فلج‌ها مي‌لنگيد. سومين بار آن زمان که در انتخاب خويش بين آسان و سخت، آسان را برگزيد. چهارمين بار وقتي‌که مرتکب گناهي شد و به خويشتن تسلي داد که ديگران هم گناه ميکنند.
پنجمين بار آنگاه‌که به علت ضعف و ناتواني از کاري سر باززد و صبر را حمل بر قدرت و توانايي‌اش دانست. ششمين بار زماني‌که چهره‌اي زشت را تحقير کرد در حالي که نمي‌دانست آن چهره، يکي از نقاب‌هاي خود اوست. و هفتمين‌بار وقتي که زبان به مدح و ستايش گشود و انگاشت که فضيلت است.» - آزاد شو
+
گاهي خدا آن قدر صدايت را دوست دارد كه سكوت ميكند تا تو بارها بگويي خداي من....خداي من .....خداي من....
+
کوچک که بوديم چه دلهاي بزرگي داشتيم. اکنون که بزرگ شديم چه دل تنگيم . کاش دلهايمان به بزرگي کودکي بود کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را از نگاهش ميتوان فهميد. کاش براي فهميدن حرفها فقط نگاه کافي بود. کاش قلبها در چهره بود. اما اکنون، اگرفرياد هم بزنيم کسي نميفهمد ودل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
+
مناجات يک مومن دو آتيشه ...
خدايا به خاطر تمام چيزهايي که دادي، ندادي، دادي پس گرفتي، ندادي بعدا دادي، ندادي بعدا مي خواي بدي، دادي بعدا مي خواي پس بگيري، داده بودي و
پس گرفته بودي، اگه بدي پس مي گيري، پس گرفتي دادي، پس گرفتي بعدا مي خواي بدي، اگه مي دادي پس مي گرفتي، نداده بودي فکر مي کرديم دادي و پس گرفتي، خلاصه خداجون سرتو درد نيارم به خاطر همه شکر
:) - *ابرار*
+
نخست راه را برو، سپس با تمام وجود خود را در آن درياب - فقط بعد از آن است که ميتواني دستان ديگري را بگيري و راه را به آن نشان دهي
+
دوستان خوب مثل گندم اند ، يعني يک دنيا برکت و نعمت !!
و
من چه خوشبختم که زر ناب خوشه هاي گندم در اطرافم موج ميزند .
+
«آزمايش براي آن است تا خداوند افراد باايمان را خالص گرداند،و ورزيده شوند .آياچنين پنداشتيد که تنها با ادعاي ايمان وارد بهشت خواهيد شد، در حالي که خداوند هنوز مجاهدان و صابران را ازميان شما مشخص نساخته است.» (سوره‌ي آل‌عمران141_142)در کتاب قصر آرامش (( نه هر كه خدا خدا بگويد به ملكوت راه مي يابد ،بلكه هر كس اراده خداي مرا براورد به ملكوت راه يابد .))(انجيل)
+
واقعي تر زندگي کن. نقابها را کنار بگذار . آنها بر قلبت سنگيني ميکنند. همه ي رياکاريها را کنار بگذار .عريان باش البته خالي از دردسر نخواهد بود اما همين دردسر ارزش آن را دارد زيرا تنها پس از آن دردسر است که رشد پيدا ميکني وبالغ ميشوي
+
اين را بدانيد که اگر فکرتان را عوض نکنيد، هيچ‌چيز در زندگي‌تان عوض نمي‌شود. اگر افکار بي‌خود و منفي در ذهن داشته باشيد، زندگي منفي هم خواهيد داشت. شما مجبور نيستيد به هر‌چه به ذهن‌تان آمد، فکر کنيد.(برگرفته ازكتاب قصرآرامش)
+
خدايا :
.
مرا آنجا ببر که دوست داري ،
و بگذار آناني را ملاقات کنم که تو مي خواهي ،
و به من بگو آنچه که تو مي خواهي بگويم ،
و مرا از راه ناراست دوربدار.
.
آمين !
انشا.. يادي از شما ميکنه - آزاد شو
+
ربايد دلبر از تو دل ولي آهسته آهسته // مراد تو شود حاصل ولي آهسته آهسته..
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از يادم // که گفتا حل شود مشکل ولي آهسته آهسته..
تحمل کن که سنگ بي بهايي در دل کوهي // شود لعل بسي قابل ولي آهسته آهسته..
مزن از نااميدي دم که آنطفل دبستاني // شود دانشور کامل ولي آهسته آهسته..
نبور دانش و تقوي شود گمگشتگاني را // به حق آوردن از باطل ولي آهسته آهسته..
هماي عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر // ازين منزل بآن منزل ولي آهسته آهسته.. - آزاد شو
که بايد ناخدا کشتي در امواج دريا را // کشاند جانب ساحل ولي آهسته آهسته..
بدامن دامن دُر ثمين ديدگانم شد // سرشک رحمتش نازل ولي آهسته آهسته..
سحرگاهي دل آگاهي چه ميناليد از حسرت // که آه از عمر بيحاصل ولي آهسته آهسته..(علامه حسن زاده آملي) - آزاد شو
▌► | ► | ◄