با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشيد و راهي خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد.
در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمين خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
او يک بار ديگر لباسهايش را عوض کرد و راهي خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه به مسجد دو بار به زمين افتاديد.))، از اين رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند - آزاد شو
وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند،
مرد اول از مرد چراغ
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.
مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند - آزاد شو
نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب جا خورد
شيطان در ادامه توضيح مي دهد:
((من شما را در راه به مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.))
خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم
و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بيشتر به راه مسجد برگشتيد - آزاد شو
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم
که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم،
آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد.
بنا براين، من سالم رسيدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم - آزاد شو
+باوري براي فلج كردن تو!
روزي پلنگي وحشي به دهكده حمله كرده بود. شيوانا همراه با تعدادي ازجوانان براي شكار پلنگ به جنگل اطراف دهكده رفتند. اما پلنگ خودش را نشان نمي داد و دائم از تله شكارچيان مي گريخت. سرانجام هوا تاريك شد و يكي از جوانان دهكده با اظهار اينكه پلنگ داراي قدرت جادويي است و مقصود آنها را حدس مي زند خودش را ترساند و ترس شديدي را بر تيم حاكم كرد.
شيوانا با خوشحالي گفت كه زمان شكار پلنگ فرا رسيده است و امشب حتما پلنگ خودش را نشان مي دهد . ازقضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شكارچيان نشان داد و با زخمي كردن جواني كه به شدت مي ترسيد ، سرانجام با تير هاي بقيه از پا افتاد.
يكي از جوانان از شيوانا پرسيد:”چه چيزي باعث شد شما رخ نمايي پلنگ را پيش بيني كنيد؟ در حالي كه شب هاي قبل چنين چيزي نمي گفتيد!؟“ - آزاد شو
شيوانا گفت:” ترس جوان و باور او كه پلنگ داراي قدرت جادويي است باعث شد پلنگ احساس قدرت كند و خود را شكست ناپذير حس كند. اين ترس ها و باورهاي ترس آور و فلج كننده ما هستند كه باعث قدرت گرفتن زورگويان و قدرت طلبان مي شوند. پلنگ اگر مي دانست كه در تيم شكارچيان كساني حضور دارند كه از او نمي ترسند هرگز خودش را نشان نمي داد!“ - آزاد شو
+دستاني که کمک مي کنند پاکتر از دستهايي هستند که رو به آسمان دعا مي کنند.
کوروش بزرگ
+ياد دارم يک غروبي سرد سرد
مي گذشت از کوچه ي ما دوره گرد
دوره گردم دار قالي مي خرم
دست دوم جنس عالي مي خرم
کوزه و ظرف سفالي مي خرم
گر نداري شيشه خالي مي خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
ناگهان آهي زد و بغضش شکست
اول سال است و نان در سفره نيست
اي خدا شکرت ولي اين زندگيست؟
سوختم ديدم که بابا پير بود
بد تر از او خواهرم دلگير بود
بوي نان تازه هوش از ما ربود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
صورتش ديدم که لک بر داشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پير مرد
پرده ي انديشه ام را پاره کرد
دوره گردم دار قالي مي خرم
دست دوم جنس عالي مي خرم
کوزه و ظرف سفالي مي خرم
گر نداري شيشه خالي مي خرم
خواهرم بي روسري بيرون پريد
آي آقا سفره خالي مي خريد؟ - آزاد شو
+طلب از خدا رحمت است. اگر برآورده شود نعمت است . اگر بر آورده نشود حکمت است . طلب از بنده خدا خفت است . اگر برآورده شود منت است . اگر برآورده نشود ذلت است .
خدايا احساس مي کنم زود عادت مي کنم و گاهي به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن مي گذارم. خدايا مي ترسم از اينکه به گناه کاري که نفسم آنرا صحيح مي خواند و دلم از آن مي ترسد و عقلم به آن شک دارد،(( لطفا ادامه را در وب ببينيد دعاي زيبايست))علاقه مندي بزنيد تا كسي از اين دعا بي بهره نماند - آزاد شو
+امروز وقتي اورا يافتم
همه را در او يافتم و اورا در همه.
امروز حرفهارا ازسرِ عادت نمي گويم
بلکه از ذره ذره ي وجودم ته قلبم از خودِ روحم.
امروز همه دوستندو همه خوبندو همه عالي.
دشمني هاو بدي ها هم بودند خيالي.
امروز مهم اين است که ميتوان از همه آموخت.
از دوستهاهم، از دشمن هاهم، ازشادي هاهم و از غمهاهم.
دشمن ها هم دوستندو بَدي هاهم.
دخترِ شادي ها، امُ دخترِ غمهاهم
امروز خيلي کوتاست برايِ شرحِ امروز.
از امروز هر روز مثلِ امروز
شايد بِه زِ امروز. فقط براي امروز - آزاد شو
+کوچيک که بوديم تنها کفشامون و اشتباه مي پوشيديم،اما حالا که بزرگ شديم چي؟؟؟؟؟؟؟تنها کار درستمون پوشيدن کفشامونه
+آيا شما آدم مغروري هستيد؟ فكر ميكنيد از غرور مبرا هستيد؟ اين يك تست خود شناسي است در كتاب قصر آرامش ميتوانيد در وبلاگ آن را بخوانيد. البته از ده مورد چهار تاي آن را آورده ام.
+سلام به دوستان جاي شما خالي ، ده روزي به شهركردو اصفهان و چادگان رفتيم . 35 كيلومتري شهركرد وقتي دخترم تابلو را ديد شروع كرد به شمارش تا 35 بعد گفت چرا نرسيديم من تا 35 شماردم. اين هم عكس از ويلاي چادگان