پيام
+
مردي در حال مرگ بود..
وقتي که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه اي در دست ديد.
خدا: وقت رفتنه !
مرد:به اين زودي ؟ من نقشه هاي زيادي داشتم !
خدا: متاسفم ولي وقت رفتنه.
مرد: در جعبه ات چي داريد؟
خدا: متعلقات تو را.
مرد: متعلقات من؟ يعني همه چيزهاي من ؛ لباسهام ، پولهايم و ......
خدا: آنها ديگر مال تو نيستند آنها متعلق به زمين هستند.
مرد: خاطراتم چي؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند.
مرد: خانواده ودوستهايم ؟
شاه توري
93/4/10
آزاد شو
خدا: نه ، آنها موقتي بودند.
مرد: زن و بچه هايم ؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود.
مرد: پس وسايل داخل جعبه حتما بدنم هستند!
خدا: نه، نه .... آن متعلق به گردوغبار هستند.
مرد: پس مطمئنا روحم است!
خدا: اشتباه مي کني، روح تو متعلق به من است.
مرد با اشک در چشمهايش و با ترس زياد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و ديد خالي است!
مرد دلشکسته گفت: من هرگز چيزي نداشتم؟
خدا : درسته. تو مالک هيچ چيز نبودي!
مرد: پس
آزاد شو
مرد: پس مطمئنا روحم است!
خدا: اشتباه مي کني، روح تو متعلق به من است.
مرد با اشک در چشمهايش و با ترس زياد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و ديد خالي است!
مرد دلشکسته گفت: من هرگز چيزي نداشتم؟
خدا : درسته. تو مالک هيچ چيز نبودي!
مرد: پس من چي داشتم؟
خدا: لحظات زندگي مال تو بود. هرلحظه که زندگي کردي مال تو بود.
........
زندگي فقط لحظه ها هستند................
قدر لحظه ها را بدانيم